شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
تنـهـا نـشد ز زهـر ستـم آب، پـیـکـرت یک عمـر ریخت آتش انـدوه بر سـرت هـر روز بـود روز تــو از دود آه شب هر لحظه ریخت خون دل از دیدۀ ترت چـشـمـت ز دور بـود به ذریّــۀ رسـول بـردنـد ســوی مقــتـلـشـان از بـرابـرت آن شب که شعله گشت ز کاشانه ات بلند یـاد آمـد از شـکـستـن پـهـلـوی مـادرت بردند دست بسته تو را چون علی، ولی سیـلی نخـورد پـشت در خـانه همسرت خصمت نگاه داشت سه ساعت به روی پا دیگر نبـود بسـتـه دو بـازوی خواهرت تـیـغ ستـم سـه بار به قـتـلت کـشیده شد دیگر نخورد چوب به لب های اطهـرت بودند اهل بیت تو بعد از تو بس عـزیز دیگـر اسـیـر خـصـم نگـردیـد دخـترت این غم مرا کشد که به شهر مدینه نیست جـز بـوسـۀ نـسـیـم به قـبــر مـطـهّـرت غـربت نگـر که پـشت در بسـتۀ بقـیـع صـورت نهـد به دامـن دیـوار، زائـرت در حـیرتم چگـونه کـفـن شد جـنـازه ات چـیـزی نـمـانـده بـود از انـدام لاغـرت میثم گدای توست مرانش ز کوی خویش ای مهر ومه، دو خاک نشین سائل درت |